افسانه ی جمعی
یک بار هوشنگ مرادی کرمانی را آورده بودند تلویزیون
گفت در جوانی عاشق بوده و عشق اش را رها کرده
پرسیدند پشیمان نیستی
جواب داد نه. اگر پی عشقم رفته بودم الان نویسنده ی بزرگی نبودم
ماجرای بعضی آدم های بزرگ این شکلی است
این طور بزرگ می شوند
وقتی از تعلقاتشان می گذرند
هیچ خبرنگاری از هوشنگ مرادی کرمانی ای که عاشق شده است
ازدواج کرده و بچه ها از سر و کولش بالا میروند
و احتمالا یکی دو داستان کوتاه نوشته
مصاحبه نمی گیرد و هیچ خواننده ای به امضای او نیاز ندارد
این شیوه از بودن
تنها به هدف، نگریستن، کنار گذاشتن و جلو رفتن
ته مایه ی تمامی داستان های هالیوودی این سال هاست
ویپلش، گرگ وال استریت،شبکه ی اجتماعی، لالالند و خیلی های دیگر حتی مثل گاتاکا و .... را حتما دیده اید
مثلا یادم می أید توپ طلا را در بچگی.
کودک آفریقایی وطن اش را رها می کرد و در پی آن به اروپا می رفت
بیش از سه بار من از تلویزیون خودمان این فیلم را دیدم
و همواره از چشمهای عصبانی مربی ای که می خواست بچه را در کشور نگه دارد متاثر می شدم
حالا فکر می کنم چرا باید این همه این فیلم از تلویزیون ما پخش شود
یا مثلا مانی بال را دیده اید
داستان مربی خلاقی که به خاطر پایبندی به تیم اش پله های موفقیت را طی نمی کند و حیف می شود.
فرد، محوری ترین جز لیبرالیسم است
تمام تلاش لیبرالیسم دادن بیشترین آزادی فردی ممکن به افراد است
هیچ آرمان جمعی ای برای لیبرالیسم معنادار نیست به جز آزادی فردی
بی ربط نیست که هالیوود این طور آرمان های فردی را محور همه چیز گذاشته است
در کنار آن نگاه کنید به همه ی عرفان های! پرفروش توسعه دهنده ی آرمان های فردی
کوییلیو را نگاه کنید که چه طور جهان را در خدمت افسانه ی شخصی تعریف می کند
به زردنوشته های روانشناسی نگاه کنید که چه طور همگی برای موفقیت فردی راهکار می دهند
خب مگر آزادی فردی بد است؟
بپرسیم آزادی فردی، افسانه ی شخصی و همه ی دیگر آرزوهای غیرجمعی دیگر
در این زمانه
چه طور و کجا، ساده تر محقق می شوند؟
بپرسیم این فردگرایی افسارگسیخته که با اگزیستانسیالیسم اشتباهش گرفته ایم
چه طور قربانی می گیرد؟
وطنِ همه ی مهاجرین
عشقِ جوانی ِمرادی کرمانی
اکثر خانه ی سالمند نشین ها
از کدام میل ما حاصل شده اند؟
بگذریم
انیمیشن
گفت در جوانی عاشق بوده و عشق اش را رها کرده
پرسیدند پشیمان نیستی
جواب داد نه. اگر پی عشقم رفته بودم الان نویسنده ی بزرگی نبودم
ماجرای بعضی آدم های بزرگ این شکلی است
این طور بزرگ می شوند
وقتی از تعلقاتشان می گذرند
هیچ خبرنگاری از هوشنگ مرادی کرمانی ای که عاشق شده است
ازدواج کرده و بچه ها از سر و کولش بالا میروند
و احتمالا یکی دو داستان کوتاه نوشته
مصاحبه نمی گیرد و هیچ خواننده ای به امضای او نیاز ندارد
این شیوه از بودن
تنها به هدف، نگریستن، کنار گذاشتن و جلو رفتن
ته مایه ی تمامی داستان های هالیوودی این سال هاست
ویپلش، گرگ وال استریت،شبکه ی اجتماعی، لالالند و خیلی های دیگر حتی مثل گاتاکا و .... را حتما دیده اید
مثلا یادم می أید توپ طلا را در بچگی.
کودک آفریقایی وطن اش را رها می کرد و در پی آن به اروپا می رفت
بیش از سه بار من از تلویزیون خودمان این فیلم را دیدم
و همواره از چشمهای عصبانی مربی ای که می خواست بچه را در کشور نگه دارد متاثر می شدم
حالا فکر می کنم چرا باید این همه این فیلم از تلویزیون ما پخش شود
یا مثلا مانی بال را دیده اید
داستان مربی خلاقی که به خاطر پایبندی به تیم اش پله های موفقیت را طی نمی کند و حیف می شود.
فرد، محوری ترین جز لیبرالیسم است
تمام تلاش لیبرالیسم دادن بیشترین آزادی فردی ممکن به افراد است
هیچ آرمان جمعی ای برای لیبرالیسم معنادار نیست به جز آزادی فردی
بی ربط نیست که هالیوود این طور آرمان های فردی را محور همه چیز گذاشته است
در کنار آن نگاه کنید به همه ی عرفان های! پرفروش توسعه دهنده ی آرمان های فردی
کوییلیو را نگاه کنید که چه طور جهان را در خدمت افسانه ی شخصی تعریف می کند
به زردنوشته های روانشناسی نگاه کنید که چه طور همگی برای موفقیت فردی راهکار می دهند
خب مگر آزادی فردی بد است؟
بپرسیم آزادی فردی، افسانه ی شخصی و همه ی دیگر آرزوهای غیرجمعی دیگر
در این زمانه
چه طور و کجا، ساده تر محقق می شوند؟
بپرسیم این فردگرایی افسارگسیخته که با اگزیستانسیالیسم اشتباهش گرفته ایم
چه طور قربانی می گیرد؟
وطنِ همه ی مهاجرین
عشقِ جوانی ِمرادی کرمانی
اکثر خانه ی سالمند نشین ها
از کدام میل ما حاصل شده اند؟
بگذریم
انیمیشن
coco
را ببینید
شاید اولین مخالف جریان از پیکسار
شاید اولین مخالف جریان از پیکسار