خطر بازنمایی
راهنمایی که بودیم گروه تاتر داشتیم و باید چند تا نمایش کوچک اجرا می کردیم
اجرا نیاز به تمرین داشت و ما هر کدام را حدود ۷ ۸ بار تکرار می کردیم تا به متن مسلط بشیم
محتوا معمولا طنز و مسخره بازی بود و خنده دار
در تمرین اول می خندیدیم در تکرار هم و از سومی به بعد، هیچی
فقط اجرا می کردیم متن ها دیگر خنده دار نبودند و این مثل شنیدن یک جوک تکراری نبود، بیشتر انگار بی حس می شدیم
بازیگر ها اگر بازیگر باشند امکان واقعا خندیدن را از دست می دهند و گریه و شوکه شدن و باقی احساسات
یعنی کنش های غریزی را در دست می گیرند و بر آن ها مسلط می شوند
دیگر لبخندشان دال بر خوشحالیشان نیست و گریه دال ناراحتیشان
خب بازیگرها خیلی خطرناک اند
ولی یه چیز خیلی مهم تر هست.
این که بازیگر واقعی ممکن است احساساتش را گم کند
وقتی دال های غریزی و عمومی را از دست می دهد دیگر خوشحالی و ناراحتی میخی برای آویزان شدن ندارند در واقع دارند ولی دال ها در حافظه قرار گرفته اند و در حافظه بودن یعنی در معرض فراموشی بودن
برای همینه که زبان خصوصی ممکن نیست
و برای همینه که دروغ بزرگترین گناهه