یکشنبه 5 تیر 1397

متن: هوش و فلسفه



رساله های افلاطون معمولا این درآمد را دارند که سقراط میپرسه فلان چیست و بقیه می گن فلان که معلومه چیه و چه سوال مضحکی و بعد سقراط دو سه تا گره از روایات زندگی رو میگه و دوباره میپرسه خب تو این موقعیت، فلان چیست
و بعد فلسفه شروع میشه
شجاعت چیست
زیبایی چیست
عدالت .... و....

در واقع فلسفه بیشتر از اون که صحبت راجع به ندانم ها باشه، دقت کردن در می دانم هاست

اینه که اهالی فلسفه فرق می کنن با دانشمندها، اونها اراده ی توسعه و تغییر ندارند
قدری کند هستند و بیشتر اهل دقت تا سرعت
هوش، به معنای امروزش بیشتر با توسعه، تغییر و سرعت تفسیر میشه و این یه فاصله ای میندازه بین باهوش ها و اهل فلسفه

این ها را که بگیم خنگ ها و اهل تقلید خوشحال میشن، بهانه ی کافی پیدا می کنن برای تکرار نامفهوم سخن پیشینیانشون و مرید و مرادی رو توجیه میکنن

اما از طرف دیگه مهندسها، دکترها و‌ مدرن ها ناراحت میشن که اعع، این میخواد بگه ما اصلا فلسفه نمی فهمیم

خب هر دو طرف قدری درست میگن و قدری اشتباه

فلسفه، نه بالاتر از این دو که جایی همین وسط اینهاست