شنبه 3 تیر 1397

مقاله: اثر معکوس



اصفهان زیبا- اسفند 1395
 
با پول نفت چه می‌کنیم؟ پول نفت با ما چه می‌کند؟
 سرمایه‌دار از انباشت سرمایه سود می‌برد، دیگران را به کار می گیرد،‌ حقوق آنها را عهده دار می‌شود، اما ارزش افزوده حاصل از کار آنها را به خود آنان نمی پردازد. به این نحو سرمایه دار هر روز بر قدرتش می افزاید و حقوق بگیران او هر روز بیشتر و بیشتر مجبور به فروش ارزان تر کار خود می شوند و در رقابت به دست آوردن آرامش حاصل از پرداخت های تقریبا ضمانت شده سرمایه دار، توان بیشتری از خود را صرف تولید کالا می‌کنند. این داستان سرمایه داری را بارها و بارها شنیده‌ایم. ما در این روند کجا ایستاده ایم؟ سرمایه دار هستیم یا کارگر؟ پاسخ واضح است؛ تقریبا هیچ کدام. ما تنها مصرف کننده  هستیم. این ما هستیم که کالای سرمایه دار را از او خریداری می‌کنیم و هزینه ارزش افزوده حاصل از کار کارگرانش را می پردازیم. نفت به ما امکان برهم‌زدن بازی را داده است.

فروش نفت ملی از یک سو دولت را در صدر سرمایه داران وطنی قرار می‌دهد و از سوی دیگر به او امکان می‌دهد که با ارز به دست آمده در بازار جهانی قدرت خرید داشته باشد. حالا برای دولت، سوال اصلی این است؛ با این ارز بسیار ارزان به‌دست آمده، چه باید کرد؟ خرید کالا از دیگر کشورها و توسعه دادن چرخه های اقتصادی گزینه مرسومی است.این راه حل جذاب که اغلب در اولویت دست چندم، پشت سر خرید کالاهای لوکس یا صرفا مصرفی در بعیدترین حالت توسط دولت به اجرا می رسد، در اکثر موارد بار اقتصادی پنهانی را با خود حمل می کند که ساده به چشم نمی آید. مثال ساده ای می تواند راه گشا باشد. حدود 60 سال پیش بیرون کشیدن آب از زمین به وسیله چهارپایان از عمق کمی صورت می‌گرفت. گاوهای پرورش یافته در سیستان با طنابی بافته از برگ درختان نخل به چرخ های چوبی وصل می شدند و توسط یک کودک در یک سراشیبی بالا و پایین برده می شدند؛ طناب کوتاه و بلند می شد و سطل‌های بزرگ آب را از انتهای چاه بیرون می کشید. همین کار آبیاری نیازمند یک سیستم پرورش گاو، تهیه علوفه دام، تولید کننده طناب ضخیم مخصوص چاه، تولیدکننده چرخ چاه و تولیدکننده سطل‌های بزرگ چوبی بود و علاوه بر این ها به نیروی انسانی ماهری برای حفر و لایروبی چاه نیاز داشت.دولت نفتی تصمیم می‌گیرد این مشکل را به صحیح ترین شکل ممکن اش حل کند. سری به بازار جهانی می زند و موتور دیزلی مخصوص پمپ آب می‌خرد. دولت احساس پیروزی در اصلاح ساختار عقب مانده  کشاورزی می کند. اما همزمان با این آسایش،سیستم پرورش گاو سیستانی و تهیه علوفه  آن، کارگران طناب باف، کارگران سطل ساز، کارگران چرخ چاه ساز بیکار می شوند. یک چرخه  کامل و صددرصد داخلی اقتصادی نابود می شود. این انتهای کار نیست؛ حفر چاه نیازمند تولید ماشین هایی است که از فناوری ساخت تا آهن آلات به کار رفته در آنها به طور کامل از خارج از کشور تامین می شوند، موتور های دیزلی پمپ آب نیز امکان تولید در داخل را ندارند. سوخت این پمپ ها گازوئیل است که تولید آنها نیازمند داشتن پالایشگاه نفتی است که تک به تک پیچ های آن از خارج کشور وارد می شود و همه چیز این چرخه، حالا ما را یک مصرف کننده  تمام عیار کرده است.داستان ما و تولید، حاصل طی روند احساس نیاز ،بعد آموزش فنی و بعد تلاش برای ساخت محصول نیست. ما چرخه های اقتصادی و تولیدی کهنه خود را داشتیم؛ نیازهای خود را کم وبیش برطرف می‌کردیم و یا از سر ناچاری با آنها کنار می آمدیم. نمایش غرب جدید از توانایی‌های نوینش ما را مجذوب کرد و تصمیم گرفتیم که دست آوردهای آنان را به کار گیریم. پس تلاش کردیم چرخه های تولید  و مهارت فنی آنان را کپی کنیم. یک جا دانشگاه را از غرب برداشته و در میان شهر حیرت زده خود علم کردیم و از دانشگاهیان خواستیم که برای ما ماشین بسازند یا حداقل ماشین بان تربیت کنند.اشکال کار کجا بود؟ مساله رفع نیازها وقتی تبدیل به بحران شد که منطبق بر توانایی هایمان امکان رفع آنها را فراهم نکردیم. مثال پمپ آب از چاه را به یاد بیاوریم. ما یک جا کل مساله را با واردات تکنولوژی حل کردیم، اما در برابر این راه حل عجولانه یک راه حل طولانی مدت برای رفع نیاز پمپ آب وجود داشت. راه حل سخت و بسیار بعید برای ما این بود که از گروهی از سازندگان چرخ چاه یا سطل یا طناب یا پرورش دهنده گاو بخواهیم این روش بیرون کشیدن آب را بهبود و سرعت بخشند. سفیهانه انگاشتن این راه حل بسیار سخت و طولانی به آن دلیل است که از خود می پرسیم در برابر سرعت پیشرفت باقی کشورها با این حرکت لاک پشتی به کجا می رسیدیم؟ جواب ساده این سوال این است که حالا بعد از گذشت صد سال از حرکت به زعم خودمان خرگوشی، به کجا رسیده ایم؟ آیا توانسته ایم چرخه های اقتصادی-تکنیکی جدیدی جایگزین چرخه های کند و کهنه خود کنیم؟ بعد از گذشت سال‌ها که از تاسیس دانشگاه‌ها می‌گذرد هنوز چرخه های نیاز- فن- محصول ما لنگ می‌زنند و ما همچنان می‌پنداریم که اشکال کار در بد اجرا کردن کپی دانشگاه‌ و صنعت از غرب بود. بی توجه به اینکه دانش بی‌ربط به رفع نیاز واقعی، نه تنها بالندگی ندارد که دردسر آفرین نیز است و حاصل آن یا تربیت ماشین بان هایی است که برای اشتغال آنها بایستی آخرین دستگاه‌های روز دنیا را وارد کشور کنیم تا امکان به کارگیری دانش خود را داشته باشند و یا پرورش ماشین سازهایی است که چون چرخه  ناقص مصرف داخلی نیاز خود را به آنها ارجاع نمی‌دهد، مجبور به مهاجرت هستند. کسانی که مسوول رفع نیازها هستند به بهینه ترین راه حل‌ها فکر می‌کنند. پزشک برای درمان بیمارانش داروی جدید می خواهد، کارخانه برای گرداندن چرخش محصولات به روز می‌خواهد، پالایشگاه ها برای تولید سوخت بهتر، خودروساز برای خودروی ایمن تر، کشاورز برای محصولات بی آفت و …  همه این‌ها در فکر رفع نیاز خود به بهترین نحو هستند. برای آنها کدام راه حل کم هزینه تر است؟ استفاده از محصولات آماده دنیا یا راه اندازی یک چرخه اقتصادی طولانی مدت و دیر بازده تولید؟ واضح است که آنها به خاطر صرفه اقتصادی بیشتر به سراغ محصولات آماده دنیا می‌روند و به چرخه تولید ماشین‌ان داخلی و ماشین ساز مهاجر سرعت می دهند.ما سال هاست که شعار بازار آزاد و رقابتی می دهیم و از تولیدکنندگان خود می خواهیم که یا در کیفیت و قیمت با محصولات بازارهای جهانی رقابت کنند و یا آنکه روند تولید خود را متوقف کنند و به سراغ تولید محصولاتی بروند که منطبق با استعدادهای جغرافیایی و ملی ماست. سابقه فرهنگ اسلامی ما و بازار آزاد اقتصادی آن با کمترین دخالت دولت، ما را به این فکر انداخته است که این روند منطبق بر آموزه های اسلامی نیز هست. اما در این میان ما به یک نکته بی توجهیم؛ سرمایه داری همزمان با انقلاب صنعتی آغاز شد، رشد کرد و تبدیل به ساختار غالب شد. سرمایه دار صاحب تکنیک و تولید انبوه است. اگر میان ما و تکنیک، فاصله ای به اندازه انقلاب صنعتی تا انقلاب‌ هزار و سیصدیمان باشد قطعا میان صاحب نفت در نقش مصرف کننده تا نقش سرمایه دار در بازار آزاد همین میزان فاصله خواهد بود. اقتصاد مقاومتی بیشتر از آنکه مساله ای صنعتی-اقتصادی باشد، فرهنگی است و در این زمانه نیازمند قناعت و تلاش برای بهبود بومی چرخه های اقتصادیِ نسبتا کند و قدیمی ولی غیروابسته به سرمایه دار بزرگ جهانی است. بی شک تحمل این چرخه ها آزار دهنده است و فرهنگ مصرف گرا و تنوع طلب فعلی تاب آن را ندارد. اصلاح ساختار اقتصاد و حرکت به سوی تولید نیازمند پرورش نیروهای فنی و مُصرّ به انجام پروژه های مورد نیاز کشور است. اگر دانشگاه ما به یک دوراهی تبدیل شود که افرادی را ناامید به خارج هدایت کند و افرادی که دل در گرو کشور و انقلاب دارند را به سمت و سوی امور غیرفنی بکشاند و یا در مسوولیت های بی خاصیت و غیر تولیدی بگمارد تا توان فکری و شور آنها فروکش کند، قطعا تغییری در این چرخه های وابسته اقتصادی رخ نخواهد داد. عقب ماندگی تاریخی ما داروهای بسیاری دارد که نباید آنها را نابجا به کار بست تا تاثیر معکوس نداشته باشند.